از رنگ رخت قمر توان کرد


وز لعل لبت شکر توان کرد

گر از دهنت خبر توان یافت


در راه عدم سفر توان کرد

ماییم دو دیده وقف کرده


سویت نظری مگر توان کرد

بردار ز روی طره کاین دم


شام غم ما سحر توان کرد

خسرو چو اسیر گشت بر وی


می کن که ازین بتر توان کرد